فانوس

آفرینش های ادبی استان بوشهر

فانوس

آفرینش های ادبی استان بوشهر

شعری برای جنگ

  

 

 تقدیم به تمام کودکان دیروز  که جنگ را دیده اند و کودکان امروز که از آن فقط شنیده اند: 

   

می خواستم شعری برای جنگ بگویم  


دیدم نمی شود 


دیگر قلم زبان دلم نیست گفتم: 


باید زمین گذاشت قلم ها را 


دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست 


باید سلاح تیزتری برداشت 


باید برای جنگ  


از لوله تفنگ بخوانم 


با واژه فشنگ 


می خواستم 


شعری برای جنگ بگویم 


شعری برای شهر خودم- دزفول - 


دیدم که لفظ ناخوش موشک را 


باید به کار برد  


اما 


موشک 


زیبایی کلام مرا می کاست 


گفتم که بیت ناقص شعرم 


از خانه های شهر که بهتر نیست 


بگذار شعر من هم 


چون خانه های خاکی مردم 


خردوخراب باشدو خون الود 


باید که شعر خاکی و خونین گفت 


باید که شعر خشم بگویم 


شعر فصیح فریاد 


- هرچند ناتمام- 


گفتم: 


در شهر ما 


دیوارها دوباره پر از عکس لاله هاست 


اینجا وضعیت خطر گذرا نیست 


اژیر قرمز است که می نالد 

 

تنها میان ساکت شبها 


بر خواب ناتمام جسدها 


خفاشهای وحشی دشمن 


حتی ز نور روزنه بیزارند 


باید تمام پنجره ها را 


با پرده های کور بپوشانیم 


اینجا 


دیوار هم 


دیگر پناه پشت کسی نیست 


کاین گور دیگری است که استاده است 


در انتظار شب 


دیگر ستار گان را 


حتی 


هیچ اعتماد نیست 


شاید ستاره ها 


شبگردهای دشمن ما باشند 


اینجا 


حتی 


از انفجار ماه تعجب نمی کنند 


اینجا  


تنها ستارگان 


از برجهای فاصله می بینند 


که شب چقدر موقع منفوری است 


اما اگر ستاره زبان می داشت 


چه شعرها که از بد شب می گفت 


گویا تر از زبان من گنگ 


اری 


شب موقع بدی است  

 

هر شب تمام ما 


با چشمهای زل زده می بینیم 


عفریت مرگ را 


کابوس آشنای شب کودکان شهر 


هر شب لباس واقعه می پوشد 


اینجا: 


هر شام خا مشانه به خود گفتیم  


شاید 


این شام،شام آخر ما باشد 



اینجا 


هر شام خامشانه به خود گفتیم 


امشب 


در خانه های خاکی خواب آلود 


جیغ کدام مادر بیدار است 


که در گلو نیامده می خشکد ؟ 


اینجا 


گاهی سر بریده ی مردی را 


تنها 


باید ز بام دور بیاریم 


تا در میان گور بخوابانیم 


یا سنگ و خاک وآهن خونین را 


وقتی به چنگ و ناخن خود می کنیم 


در زیر خاک گل شده می بینیم: 


زن روی چرخ کوچک خیاطی 


خاموش مانده است 


اینجا سپور هر صبح 


خاکستر عزیز کسی را 


همراه میبرد 


اینجا برای ماندن 


حتی هوا کم است 


اینجا خبر همیشه فراوان است 


اخبار بارهای گل و سنگ 


بر قلبهای کوچک 


در گورهای تنگ 


اما 


من از درون سینه خبر دارم 


از خانه های خونین 


از قصه ی عروسک خون آلود 


از انفجار مغز سری کوچک 


بر با لشی که مملو رویاهاست 


- - رویای کودکانه ی شیرین 


از آن شب سیاه 


آن شب که در غبار 


مردی به روی جوی خیابان خم بود 


با چشمهای سرخ و هراسان 


دنبال دست دیگر خود می گشت 


باور کنید 


من با دو چشم مات خودم دیدم 


که کودکی ز ترس خطر تند می دوید  


اما سری نداشت 


لختی دگر به روی زمین غلتید 


و ساعتی دگر 


مری خمیده پشت و شتابان 


سر را به ترک بند دو چرخه 


سوی مزار کودک خود می برد  


چیزی درون سینه ی او کم بود.... 


اما 


این شانه های گرد گرفته 


چه ساده و صبور 


وقت وقوع فاجعه می لرزند 


اینان 

 
هر چند  


بشکسته زانوان و کمر هاشان 


استاده اند فاتح و نستوده 


- بی هیچ خان و مان 


در گوششان کلام امام است 


- فتوای استقامت و ایثار- 


بر دوششان درفش قیام است 



باری 


این حرفها داغ دلم را  


دیوار هم توان شنیدن نداشته است 


آیا تو را توان شنیدن هست؟ 


دیوار 


دیوار سرد و سنگی سیار 


آیا رواست مرده بمانی 


در بند انکه زنده بمانی؟ 


نه  


باید گلوی مادر خود را 


از بانگ رود رود بسوزانیم 


تا بانگ رود رود نخشکیده است 


باید سلاح تیز تری برداشت 


دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست... 

 

 

                                                       شاعر: قیصر امین پور 

نظرات 8 + ارسال نظر
دختر آفتاب پنج‌شنبه 1 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 07:31 ب.ظ http://dokhtariazaftab.blogfa.com

دیروز....
باز باران با ترانه
با گوهر های فراوان می خورد بر بام خانه
و اما امروز...
باز باران با تمام بی کسی های شبانه می خورد بر مرد تنها
می خورد بر فرش خانه
باز می آید صدای چک چک غم
باز ماتم
من به پشت شیشه ی تنهایی افتاده
نمی دانم ، نمی فهمم !!
چرا مردم نمی فهمند که آن کودک که زیر ضربه ی شلاق باران
سخت می لرزد
کجای ذلتش زیباست؟؟؟

یزدان شناس جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:57 ب.ظ http://ohb.blogsky.com

سلام
نخستین فراخوان « جلوه های آسمانی » با اعلام اسامی برگزیدگان به کار خود پایان داد.

سارا گلی شنبه 3 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:13 ق.ظ

اولش که وبلاگت رو باز کردم خوشحال شدم . گفتم آخخخخخخخخخخ جووووووووون شعر
ولی بعد که دیدم خیلی طولانیه هرچی رفتم پایین دیدم تموم نمیشه
در هر صورت شروع کردم با بی حالی خوندمش ... دیدم خییییییلی قشنگه... اونقدر تحت تاثیر قرار گرفتم که اشکم در اومد

یزدان شناس شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:18 ب.ظ http://ohb.kanoonparvaresh.com

از سوی آفرینش های هنری بوشهر اعلام شد:

فراخوان نخستین جشنواره استانی ( انیمیشن ) پویانمایی « موج »
و
فراخوان نخستین مسابقه نقاشی استانی مرکز ملی اقیانوس شناسی.
http://ohb.blogsky.com/pages/download

سوسن حیاتی پنج‌شنبه 15 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:43 ب.ظ

دلی که همیشه تنگ می شود

مهمان خوانش شاعرانه ها باشید .

مرکزکنگان شنبه 17 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:44 ق.ظ http://www.kanoon_k.blogfa.com

سلام
کودکی یعنی شعار همه خوبی ها،یعنی زلال مهتاب در روشنای جهانی شاد و آرام...

[گل][گل][گل][گل][گل] روز جهانی کودک گرامی باد[گل][گل][گل][گل][گل][گل]

مریم آل بهبهانی شنبه 17 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:56 ق.ظ http://bachehaekanoon-delom.blogfa.com

سلام . خسته نباشید . دلیل به روز نشدن وبلاگ ادبی را در مرکز استان و دادن سیستم ها ی مشکل دار به مراکز جستجو کنید که ما هر روز مجبور نباشیم کیس را دوماه دوماه به بوشهر بفرستیم و فعال ترین و اولین وبلاگ ادبی استان از کار باز بماند .

مریم آل بهبهانی شنبه 17 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:00 ق.ظ http://bachehaekanoon-delom.blogfa.com

در ضمن جا دارد موفقیت مربی ادبی و چاپ طرح ایشان در پژواک را در وبلاگ ادبی فانوس منعکس نمایید .با تشکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد