فانوس

آفرینش های ادبی استان بوشهر

فانوس

آفرینش های ادبی استان بوشهر

فریده اجرایی/مربی ادبی مرکز جم

 

 

سبز پوش مهربان  

 دستم را بر روی سینه ام می گذارم چشمانم را می بندم و زیر لب زمزمه می کنم «السلام علیک یا علی بن موسی الرضا » . 

  

ناگهان دلم می لرزد و قلبم تندتر از همیشه می طپد . خدایا این همه عظمت و بزرگی ... وارد صحن که می شوم موج عظیمی را می بینم که به سوی ضریح هجوم آورده اند تا که شاید آن را ببوسند و یا برای لحظه ای لمسش کنند .  

 زنی گوشه چادرش را بر روی صورتش کشیده است و های های می گرید . گویی آمده است را عقده هایش را بگشاید .   

دیگر خودم نیستم .گرمی اشک گونه هایم را نوازش می دهد . ... شب که می رسد و ستاره ها که مهمان چشمان غربت زده زائران می شوند دلها شکسته تر از همیشه امام غریب را می خوانند .  

 آقای من سلام . سبز پوش مهربان سلام . آمده ام تا دلم را به ضریحت گره بزنم .آمده ام تا فرسنگ ها خستگی و یک عمر دلشکستگی و سرگردانی ام را در آرامش حرم طلایی ات گم کنم . شب نیست چشمها شب را نمی شناسند خواب را نمی فهمند دستها تا آسمان هفتم بلند شده است و لب ها خسته نمی شوند . گویی قصد کرده اند تاکه حاجت شان روا نشده لحظه ای خاموش نشوند .  

 

ناگهان صدای صلوات بلند می شود همه می دوند و صدای یا امام رضا دلها را تکان می دهد . آری باز هم معجزه ای شده باز هم حاجتی روا شده است. ناگهان دلم می لرزد و قلبم تندتر از همیشه می طپد . خدایا این همه عظمت و بزرگی ...  

 

 

 فریده اجرایی/مربی ادبی مرکز جم

کاریکلماتور

 

 

دریا تجمع اشک ماهیان است.  

 

 

کاریکلماتوری از سعیده زبیری / عضو فعال ادبی مرکز دیر 

موفقیت مربی ادبی مرکز دیلم

  

 

طرح ادبی "شاخک ها را تیز کنیم ...گوش ها را شیپور" از مربی ادبی مرکز دیلم به عنوان یکی از  "طرح های برگزیده بخش ادبی حضوری" برگزیده شد.    

 

"طرح های برگزیده بخش ادبی حضوری"  که مجموعه ای است از طرح های برگزیده مربیان ادبی سراسر کشور در سال های 1385 ، 1386  و 1387 منتشر شد و در سال 1388 این برنامه متوقف شد. به دلیل استقبال خاص همکاران ادبی از این طرح بار دیگر این روند البته با این تفاوت که طرح های برگزیده در مجله پژواک به چاپ میرسد پی گرفته شد.   

 

از بین چند طرح برگزیده از مربیان ادبی سراسر کشور که با هدف پرورش حواس ارائه شده  بودند  یکی طرح "شاخک ها را تیز کنیم ...گوش ها را شیپور" بود که از طرف خانم سوسن حیاتی ارائه داده شده بود.   

 

برای خواندن متن کامل این طرح می توانید به صفحه 7  مجله پژواک شماره 19 مراجعه کنید.  

فانوس برای این مربی ادبی موفقیتهای روز افزون را آرزومند است.  

نامه ای به امام رضا

 

نامه 30 کودک و نوجوان استان بوشهر به امام رضا (ع)

 

کودکان و نوجوانان بوشهری فراخوان پنجمین جشنواره نامه ای به امام رضا را که  به میزبانی مازندران برگزار می گردد با 30 نامه پاسخ گفتند.

   به گزارش روابط عمومی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان بوشهر این نامه ها که دل نوشته ها ؛ دل تنگی ها ، آرزوها و حاجت های معصوم و کودکانه بچه های بوشهری را به همراه داشت با مقداری گندم که نذر کبوتران حرم ثامن الحجج (ع) شده بود به مازندران ارسال شد تا در جشنواره نامه ای به امام رضا شرکت کند.

   غلامعلی قادریان مدیر کانون پرورش فکری استان بوشهر در خصوص حضور کودکان و نوجوانان استان در این جشنواره گفت: ایران افتخار دارد که حضور پاک و نورانی  امام هشتم شیعیان جهان را در خود داراست و این علاوه بر اینکه یک موهبت الهی است یک دین را برگردن هر ایرانی قرار می دهد که تلاش کند تا فرهنگ علوی و سیره منور آن امام همام را به جهان و جهانیان معرفی کند. وی افزود : ما نیز بر آنیم تا در کانون پرورش فکری بنا بر رسالتی که بر عهده داریم نسل کودک و نوجوان را با شخصیت آن امام عزیز و بزرگوار آشنا سازیم و شرکت در این جشنواره را گامی در جهت ادای این مسئولیت میدانیم.

   سمیه رسولی کارشناس ادبی استان بوشهر نیز ضمن ابراز خرسندی از استقبال اعضای کانون  در مورد پنجمین جشنواره نامه ای به امام رضا گفت: از بین 100 اثر رسیده از سراسر استان بوشهر ،  تعداد 30 اثر به عنوان اثر برتر انتخاب شدند که این 30 اثر به دبیرخانه جشنواره  در ساری فرستاده شد.

رسولی گفت: برگزاری جشنواره نامه ای به امام رضا  را می توان فرصتی در جهت رشد و بالندگی کارهای ادبی و نوشتاری اعضای کانون دانست . این جشنواره فرصت ویژه ای را در اختیار کودکان و نوجوانان قرار می دهد تا احساسات و ارادت های خود را به زبانی کودکانه و زیبا و البته سرشار از احساس برای امام رضا (ع) بنویسند.

  

قسمت هایی از نامه های بچه ها را در زیر می خوانید:

 

... امام رضا من شما رو ندیدم . هیچ وقت ندیدم اما می دونم که شما هم مثل خدا خیلی بزرگ و مهربونی. شما تو قلب ما هستی یعنی خدا و شما تبدیل به هزار هزار هزار هزار هزار تا فرشته می شین و تو قلب ما می آئین. این رو هم مامانم بهم گفته ، اون هروقت که حرم شما را از تلویزیون می بینه دستش را روی قلبش می گذاره و چشماش رو می بنده و گریه می کنه انگار دلش خیلی تنگ شده.

                                آناهیتا یزدان شناس/ 9 ساله/ کلاس سوم دبستان/ ازمرکز شماره 2 بوشهر

 

امام رضا؛ من چند بار خواب دیدم که سوار بر اتوبوس هستم و قرار است که به مشهد بیایم ولی قبل از اینکه اتوبوس راه بیفتد من از خواب بیدار می شدم .خیلی ناراحتم امام رضا؛خیلی ناراحتم... 

                                  بنت الهدی زارعی/ 11 ساله/ مرکز کاکی

 

ای کاش، ای کاش یکی از کبوتران گنبدتان می شدم و با بال های سفید رنگ خویش دور تا دور گنبدتان بال می زدم و بر آن گنبدتان می نشستم و با صدای کبوترانه با شما به صحبت می پرداختم... 

                                    زهره واعظی / 13 ساله / مرکز کاکی

 

ای امام اطلسی ها  اطلس وجودت را بر چهره ی  بی لبخند من پیوند بزن تا با وجود تو روحی تازه پیدا کنم .

از پشت پنجه ی دلتنگی ها  به دنبال تو می گردم . برق ضریح طلائیت ، چشمم را دگرگون می کند و اشک های بهاری مرا سرازیر می سازد . ای سایه سار همیشه من . آرزو دارم دست های مهربانت ، دست های کوچک مرا بگیرد و به آسمان ها و بالاتر از ابرها و سیاهی ها پرواز دهد . 

                                 فاطمه پورشمس/ 14  ساله /مرکز اهرم

 

شعری برای جنگ

  

 

 تقدیم به تمام کودکان دیروز  که جنگ را دیده اند و کودکان امروز که از آن فقط شنیده اند: 

   

می خواستم شعری برای جنگ بگویم  


دیدم نمی شود 


دیگر قلم زبان دلم نیست گفتم: 


باید زمین گذاشت قلم ها را 


دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست 


باید سلاح تیزتری برداشت 


باید برای جنگ  


از لوله تفنگ بخوانم 


با واژه فشنگ 


می خواستم 


شعری برای جنگ بگویم 


شعری برای شهر خودم- دزفول - 


دیدم که لفظ ناخوش موشک را 


باید به کار برد  


اما 


موشک 


زیبایی کلام مرا می کاست 


گفتم که بیت ناقص شعرم 


از خانه های شهر که بهتر نیست 


بگذار شعر من هم 


چون خانه های خاکی مردم 


خردوخراب باشدو خون الود 


باید که شعر خاکی و خونین گفت 


باید که شعر خشم بگویم 


شعر فصیح فریاد 


- هرچند ناتمام- 


گفتم: 


در شهر ما 


دیوارها دوباره پر از عکس لاله هاست 


اینجا وضعیت خطر گذرا نیست 


اژیر قرمز است که می نالد 

 

تنها میان ساکت شبها 


بر خواب ناتمام جسدها 


خفاشهای وحشی دشمن 


حتی ز نور روزنه بیزارند 


باید تمام پنجره ها را 


با پرده های کور بپوشانیم 


اینجا 


دیوار هم 


دیگر پناه پشت کسی نیست 


کاین گور دیگری است که استاده است 


در انتظار شب 


دیگر ستار گان را 


حتی 


هیچ اعتماد نیست 


شاید ستاره ها 


شبگردهای دشمن ما باشند 


اینجا 


حتی 


از انفجار ماه تعجب نمی کنند 


اینجا  


تنها ستارگان 


از برجهای فاصله می بینند 


که شب چقدر موقع منفوری است 


اما اگر ستاره زبان می داشت 


چه شعرها که از بد شب می گفت 


گویا تر از زبان من گنگ 


اری 


شب موقع بدی است  

 

هر شب تمام ما 


با چشمهای زل زده می بینیم 


عفریت مرگ را 


کابوس آشنای شب کودکان شهر 


هر شب لباس واقعه می پوشد 


اینجا: 


هر شام خا مشانه به خود گفتیم  


شاید 


این شام،شام آخر ما باشد 



اینجا 


هر شام خامشانه به خود گفتیم 


امشب 


در خانه های خاکی خواب آلود 


جیغ کدام مادر بیدار است 


که در گلو نیامده می خشکد ؟ 


اینجا 


گاهی سر بریده ی مردی را 


تنها 


باید ز بام دور بیاریم 


تا در میان گور بخوابانیم 


یا سنگ و خاک وآهن خونین را 


وقتی به چنگ و ناخن خود می کنیم 


در زیر خاک گل شده می بینیم: 


زن روی چرخ کوچک خیاطی 


خاموش مانده است 


اینجا سپور هر صبح 


خاکستر عزیز کسی را 


همراه میبرد 


اینجا برای ماندن 


حتی هوا کم است 


اینجا خبر همیشه فراوان است 


اخبار بارهای گل و سنگ 


بر قلبهای کوچک 


در گورهای تنگ 


اما 


من از درون سینه خبر دارم 


از خانه های خونین 


از قصه ی عروسک خون آلود 


از انفجار مغز سری کوچک 


بر با لشی که مملو رویاهاست 


- - رویای کودکانه ی شیرین 


از آن شب سیاه 


آن شب که در غبار 


مردی به روی جوی خیابان خم بود 


با چشمهای سرخ و هراسان 


دنبال دست دیگر خود می گشت 


باور کنید 


من با دو چشم مات خودم دیدم 


که کودکی ز ترس خطر تند می دوید  


اما سری نداشت 


لختی دگر به روی زمین غلتید 


و ساعتی دگر 


مری خمیده پشت و شتابان 


سر را به ترک بند دو چرخه 


سوی مزار کودک خود می برد  


چیزی درون سینه ی او کم بود.... 


اما 


این شانه های گرد گرفته 


چه ساده و صبور 


وقت وقوع فاجعه می لرزند 


اینان 

 
هر چند  


بشکسته زانوان و کمر هاشان 


استاده اند فاتح و نستوده 


- بی هیچ خان و مان 


در گوششان کلام امام است 


- فتوای استقامت و ایثار- 


بر دوششان درفش قیام است 



باری 


این حرفها داغ دلم را  


دیوار هم توان شنیدن نداشته است 


آیا تو را توان شنیدن هست؟ 


دیوار 


دیوار سرد و سنگی سیار 


آیا رواست مرده بمانی 


در بند انکه زنده بمانی؟ 


نه  


باید گلوی مادر خود را 


از بانگ رود رود بسوزانیم 


تا بانگ رود رود نخشکیده است 


باید سلاح تیز تری برداشت 


دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست... 

 

 

                                                       شاعر: قیصر امین پور