یک استکان چای سرد
و تن داغ تو
قهوه ای رنگ پس داده ای
تورا با تمام تفاله هایت سرمیکشم
و هم می زنم
تا نفرینم در تو حل شود
در آه کشیدنم
چقدر داغی
ولی باز هم
نوش جانم
یادت هست
تورا تف کردم کف دست دنیا
و با عرض معذرت
انتقامم را گرفتم
تا سرد نشده ای
هنوز هم می زنم
و بیشتر
سر می کشم...
هانیه شیخیانی/ عضو ادبی مرکز خورموج
* پ.ن: با تشکر از مربی ادبی مرکز خورموج خانم فاطمه اسماعیلی
با آب ترکیب می شوم
انتظار دست مرا می بوید
می دویم وبالا می رویم
شاید ،
هنگام تولد آخرین رنگ رنگین کمان
پیدایت کنم
مریم دریایی/عضو ادبی مرکز دیلم
*پ.ن: با تشکر ازمربی ادبی مرکز دیلم خانم سوسن حیاتی
دوست من سلام!
ماه من سلام !
.
.
.
وبلاگ "آفرینش های ادبی کانون استان بوشهر" همزمان با زادروز نیکوی شیخ اجل؛ استاد سخن؛ سعدی شیرازی راه اندازی شد.
الهی به امید تو...
به امید روزهای خوب...
.
.
.
سعدی:
بگذار تا مقابل روی تو بگذریم
دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم
شوق است در جدایی و جور است در نظر
هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم
روی ار به روی ما نکنی حکم از آن تست
بازآ که روی در قدمانت بگستریم
ما را سری است با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود، هم بر آن سریم
گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من
از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم
ما با توایم و با تو نهایم اینت بوالعجب
در حلقهایم با تو و چون حلقه بر دریم
نه بوی مهر میشنویم از تو ای عجب
نه روی آن که مهر دگر کس بپروریم
از دشمنان شکایت برند به دوستان
چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم؟
ما خود نمیرویم دوان در قفای کس
آن میبرد که ما به کمند وی اندریم
سعدی تو کیستی که در این حلقه کمند
چندان فتادهاند که ما صید لاغریم