قایق کوچک من
پدر بزرگ خوب من
باکاغذای رنگی
برای من درست کرد
یه قایق قشنگی
( بارون میاد شروشر )
( جوبا می شن پر و پر )
قایق من روی آب
هی می خوره سر وسر
حالا توی خیالم
سوار قایق می شم
پا میشم ومی خندم
پارو تو آب می کشم
خواب های من تموم شد
یهو پریدم از خواب
صبح شده بود دوباره
شب رفته بود با مهتاب
پرنده ها با پرواز
با هم می خوندن آواز
اینا همش یه خواب بود
یه خواب پر رمز وراز
کوثر بحرانی/عضو کلاسهای ادبی مرکز دیر
چه شعر قششنگی