یک استکان چای سرد
و تن داغ تو
قهوه ای رنگ پس داده ای
تورا با تمام تفاله هایت سرمیکشم
و هم می زنم
تا نفرینم در تو حل شود
در آه کشیدنم
چقدر داغی
ولی باز هم
نوش جانم
یادت هست
تورا تف کردم کف دست دنیا
و با عرض معذرت
انتقامم را گرفتم
تا سرد نشده ای
هنوز هم می زنم
و بیشتر
سر می کشم...
هانیه شیخیانی/ عضو ادبی مرکز خورموج
* پ.ن: با تشکر از مربی ادبی مرکز خورموج خانم فاطمه اسماعیلی
بسیار زیبا بود،خسته نباشید.
سلام آرزو جان
مونده نباشی
تا دیر نشده داستانک با ساختاری قوی بفرستید
فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید